خاطـــره (1)

نمیدونیدچقدردوسش دارم،حاضرم هرکاری بکنم که یه باردیگه بشینه باهام حرف بزنه!

آخرین بار17اردیبهشت سال91 بود،باکلی اشتیاق با یه موتوررفتم که ببینمش...

بهم پیام داد،گفت بذاربرم تابلوهاموبذارم خونه بعدبیام پیشت؛گفتم نه،سریع بدوبیا...

گفت تابلوهاسنگینه،اگه بیام بایدتابلوهاروتاخونه واسم بیاریا؟؟؟

گفتم باشه،حالاتوبیا،یه کاریش میکنیم!

اومد،ولی وقتی دیدباموتورم نیومدپیشم!

اومد و حتی سلامم نکرد،فلشمودادورفت!

بعدشم اس داد:باموتورخاطره بددارم!!!

منم خیلی عصبی شدم ولی بازخودموکنترل کردم وهیچی نگفتم.

فردای اون روز(18اردیبهشت)خواهرم اسباب کشی داشت؛رفتم یه سری زدم ولی حالشونداشتم کمک کنم!

ساعت 6.30بعدازظهربود؛دیدم پیام داده:تا 15دیقه دیگه میتونی بزنگی وآخرین حرفاتوبزنی!

منم خیلی خیلی جاخوردم؛زنگ زدم گفتم چــــــرا؟

گفت:همینجوری!

گفتم دلیلت؟

گفت:ماباهم به تفاهم نمیرسیم!!

گفتم راستشوبگو؟زیرسرت بلندشده؟

گفت اصلاعشقم میکشه!

گفتم پ همینجوری بمون تاعشقت بکشه و قطع کردم!!

دو سه دقیقه بعدش زنگ زدوگفت بخداشوخی کردم،چرادیگه ناراحت میشی؟

=>جالب بود.. دختری که توی1سال رابطه فقط 3یا4باربمن گفت دوسِت دارم،تو1ساعت واسه اینکهازدلم دربیاره شاید10بارگفت دوسِت دارم!<=

ولی من احمق خیلی سردباهاش برخوردکردم ودلشوشیکوندم... .

ازفرداش هم سراغی ازش نگرفتم و نمیدونستم که خاموش کرده.

نمیدونستم خطشوعوض کرده؛

فکرمیکردم چندروزدیگه دوباره روشن میشه؛فکرمیکردم شایدچون نزدیک امتحاناته خاموش کرده

ولی هرگزاینجوری نبود...

دیگه ندیدمش،دیگه نتونستم باهاش حرف بزنم،دیگه نشد؛دیگه روشن نکرد...

الان حاضرم هرکاری بکنم ولی یه باردیگه،فقط 1 باردیگه بشینم وباهاش حرف بزنم...

شنبه25شهریورخیلی اتفاقی تو یونیتشون قدم میزدم که دیدمش.

"ولی حتی جواب سلامم نداد"

منم خب خیلی ناراحت شدم!

تواون روزادیدنت شده بوددنیام.. ازدور و پنهونی

چقدرگشتم پی ات هرجاکه رفتی.. سخته که نمیدونی

حتی نشد یه بارم روبه روت باشم.. وقتی که تنهایی

شاید آروم میخندیدی و میگفتی..بازم که اینجایی!

چقدمیترسم ازاینکه نیادروزی که برگردی

نفهمی بی خبربودی ازاینکه عاشقم کردی

تموم دغدغم اینه که دفن شه بامن احساسم

بگن این عاشقت بوده،بگی...

"من که نمیشناسم"

هزارباراومدم سمت ات.. بگم لبریزم ازعشقت

هزاربارحرفموخوردم.. طلسمم کرده بودچشمت

- بخداتمام ترسم ازاینه که متوجه نشده باشه واقعامیخوامش،این که فکرکنه مثل خودش یابقیه دارم سرکارش میذارم!!

*دعای هرشبم اینه:

(خدایا؛توروبه خودت قسم میدم همین روزا دوباره بهم برگردونش...)

"عزیزم جای پات هنوزم روقلبمه"      لطفابرگرد؛برگـــــــردپیشم...

دل بکن ازعشقت؛من بی تومیمیرم

دستاشوخالی کن،دستاتومیگیرم

اونی که ویرونه بی تومنم یااون؟

ازقلب اون ردشو،قلب منونشکون.

ادامه دارد...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: خاطرات , درد و دل های خودم , دردودل , , , ,

تاريخ : پنج شنبه 14 شهريور 1392 | 11:49 | نویسنده : ♡ØmiD♡ |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.